لحظه ها به شماره افتادن! می شنوی؟! ... ببین صدای قدم هات چه کار میکنه... ؟!
هر چه لحظه ها بیشنتر به آخر می رسن منم بیشتر می دوم... نمی دونم از چی می خوام عقب نیافتم ... ولی می دونم جرا خسته نمی شم ... ببین بیبن ... این منم! بیبین چه جوری لحظه هام رو به شماره انداختی ... ببین چه جوری هر لحظه چه طور یکی از خط های شمارش رو خط می زنم! و فریاد می زنم فقط چند لحظه دیگه!!!
این لحظه ها با آرزوی بزودی شنیدن صدات از خواب پا می شوم . با حس بزودی گرقتن دستات راه میرم! با دیدن حضورت کار می کنم! با امید بزودی دیدنت می خوابم! .... با شمارش معکوس لحظه ها زندگی می کنم .... بیین، ببین صدای قدم هات چه کار می کنه؟!