پس از دوسال رفیق غم مرد در ذهن کوچکم متولد شد و در گوشه قلب تاریکم مرد و می روم تا مسافر کویر زندگی شوم ... دو سال پیش با رفیق غم همراه شدم با خاطرات اش ، با شبهای پر ز دلتنگیش ، با دردهایش خداحافظی می کنم هرچند که جدایی سخت است می روم تا شاید فصل جدیدی را در زندگیم آغاز کنم همه ما مسافر کویر زندگی هستیم اما چشمها را باید شست تا بتوان زیبایی های این کویر را دید به خاطر مشکلاتی این وبلاگ در بلاگفا ساخته شد ولی بعد به میهن بلاگ منتقل خواهد شد بعد ها اسکریپتی در این وبلاگ می زارم تا خودکار به بلاگ جدید بیاید . . رفیق غم بدرود ... ای همنشین خوب شبهای تنهایی و دلتنگی من ... بدرود... |